بسم الله الرحمن الرحیم
ما خدا را دیدهایم
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَني آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ
قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلينَ اعراف/172
و (به خاطر بياور) زمانى را كه پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مىدهيم!» (چنين كرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد:
«ما از اين، غافل بوديم؛ (و از پيمان فطرى توحيد بىخبر مانديم)»!
انس با قرآن (اعجاز قرآن از جنبه هنري و زيبايي ـ قسمت دوم)
سبک منحصر به فرد:
مىدانيم كه سبكها [متفاوتند.] لااقل در فارسى مىتوانيم بشناسيم كه سبك عبارتها با هم خيلى فرق مىكند. بهعنوان مثال سبك نثر سعدى يك سبك مخصوص به خود است. قرآن يك سبك و اسلوب مخصوص به خود است. اگر ما يك آيه قرآن را در ميان نهجالبلاغه بگذاريم مىبينيم آيه قرآن در آن نمايان و مشخص است كه اين يك سبك است و آن سبك ديگرى؛ اين كلمات به شكل ديگرى با يكديگر پيوسته شدهاند غير از آن شكل. چنين سبكى در زبان عربى سابقه ندارد (در غير عربى كه معنى ندارد بگوييم اين سبك باشد)؛ نه تنها سابقه ندارد، لاحقه هم ندارد، يعنى هيچكس نتوانسته است يك سطر بياورد كه همان وضع خاص قرآن و همان اسلوب غير قابل توصيف قرآن و آن نرمش عجيبى را كه در اين سبك هست داشته باشد؛ به همین دلیل هم بىسابقه است و هم غير قابل تقليد.
آهنگپذيرى قرآن:
مسأله ديگرى كه از قديم مورد توجه بوده است مسأله آهنگپذيرى قرآن است. اين خيلى عجيب است. تا آنجا كه در زبانها نشان دادهاند، جز شعر چيز ديگرى آهنگ نمىپذيرد. البته هر نثرى را مىشود با آواز بلند خواند اما آن كسى هم كه آهنگها را نمىشناسد مىفهمد كه اگر اين را ساده بخوانند بهتر از آن است كه با آواز بخوانند. ولى يك نثر آهنگپذير آن نثرى است كه وقتى آن را با آهنگ مىخوانند آن را بهتر بيان مىكند تا وقتى كه ساده مىخوانند. به اين مىگويند آهنگپذيرى، يعنى آهنگ، آنرا بهتر مىتواند بيان كند از غير آهنگ.
واژگان:
أَخَذَ: گرفت ذُرِّيَّتَهُمْ: نسلشان أَشْهَدَهُمْ: شاهد گرفت آنها را أَ لَسْتُ: آیا نیستم
خداشناسی فطری و شهودی
چیزی را «فطری» میگویند که خدادادی و غیر اکتسابی و کما بیش مشترک بین همهی افراد انسان باشد و از اینرو شامل همهی بینشها و گرایشهای خدادادی انسان میشود.
شناختهای عقلانی همیشه شناختی کلیست. نتیجه این شناخت این میشود که یکی هست که جهان را آفریده اما غایب است و او را نمییابد. این یک معرفتی است غایبانه، اما اگر علم حضوری و شهودی باشد نباید چنین بگوید زیرا او را میشناسد، با او آشناست، معرفت شخصیست معرفتیست حضوری. با یک عنوان کلی او را نمیشناسد، بلکه رابطهی دل خود با خدا را در مییابد. اگر کسانی که توجهاتی به جهان ماده و تعلقاتی به پدیدههای این جهان دارند، این توجهات و تعلقات را قطع کنند یا در یک حالت اضطراری خود به خود این توجهات قطع بشود، آنگاه در عمق دل خود آن رابطه را در مییابند یعنی این رابطه در همه هست منتهی مورد توجه نیست.
در روایتی از امام صادق عليهالسلام نقل شده است که شخصی خدمت حضرت عرض کرد: «خدا را به من آنچنان معرفی کن که گویی او را میبینم».
حضرت از او سؤال فرمود: «آیا هیچ وقت از راه دریا مسافرت کردهای؟»
گفت: «آری». فرمودند: «اتفاق افتاده است که کشتی شما در دریا بشکند؟»
گفت: «بلی، اتفاقاً در سفری چنین قضیهای واقع شد». فرمودند: «به جایی رسیدی که امیدت از همهچیز قطع شود و خود را مشرف به مرگ ببینی؟»
گفت: «بلی چنین شد». فرمودند: «در آن حال امیدی به نجات داشتی؟» گفت: «آری».
فرمودند: «در آنجا که وسیلهای برای نجات تو وجود نداشت به چه کسی امیدوار بودی؟»
آن شخص متوجه شد که در آن حال گویا دل او با کسی ارتباط داشته در حدی که گویی او را میدیده است.
این همان حالتی است که گاهی اضطراراً توجه انسان از غیر خدا قطع میشود و رابطهی قلبی خودش با خدا را در مییابد. انسان با اختیار هم چنین کاری را میتواند بکند و این ارزش دارد. اگر انسان بتواند چنین حالتی را تمرین کند به جایی میرسد که امیرالمؤمنین عليهالسلام فرمود: «من آن نيستم كه پروردگارى را كه نديدهام بپرستم».
اما بحث ما این است که نوعی شهود فطری برای انسان وجود دارد که همهی انسانها از آن برخوردارند.
آیهی میثاق
آیه به روشنی دلالت میکند که خدا با فرد فرد انسانها یک رویارویی داشته و به آنها گفته است آیا من خدای شما نیستم؟ و آنها گفتهاند: آری، تویی خدای ما و این رویارویی با تک تک انسانها موجب این شده است که عذری برای مشرکها وجود نداشته باشد که بتوانند بگویند ما اساساً از این توحید، از یگانهپرستی غافل بودیم و بگویند دنبالهروی از پدران موجب این شد که ما مشرک بشویم، گناه به گردن پدران ماست و ما مسئول نیستیم.
هر معنایی برای این مکالمه و مواجهه تصور شود بههر حال، این سخنی غایبانه و از پشت پرده نیست زیرا موقعی این مکالمه قطع عذر میکند و دیگر جایی برای اشتباه در تطبیق باقی نمیگذارد که شما ببینید و بشناسید. به نظر میرسد که چنین مکالمهی حضوری و عذر براندازی که خطای در تطبیق را هم نفی میکند جز با علم حضوری و شهود قلبی، حاصل نمیشود و مؤید آن، روایات زیادی است که مشتمل بر تعبیرات «رؤیت» و «معاینه» میباشد.
امام باقر عليهالسلام در روایتی که در ذیل آیهی فطرت نقل شده میفرماید: «خدا خودش را به ایشان شناساند و ارائه داد، و اگر این کار انجام نمیگرفت هیچکس پروردگارش را نمیشناخت».
همچنین نقل شده که به حضرت صادق عليهالسلام گفته شد: «آیا عیناً خدا را مشاهده کردند؟» فرمود: «آری».
و فرمود: «اگر این صحنه نبود هیچکس نمیدانست که چه کسی آفریننده و روزی دهندهی اوست».
از این عبارت استفاده میشود که معرفتی که در آیهی شریف به آن اشاره شده معرفتی شخصی است نه شناختی کلی که از راه مفاهیم انتزاعی و عناوین عقلی حاصل میشود و معرفت شخصی دربارهی خدای متعال جز از راه علم حضوری و شهودی، امکان ندارد.
اگر انسان علم شهودی نداشته باشد تنها حقیقتی کلی را میتواند بفهمد مثلاً اینکه یک کسی هست که کار خاصی را انجام داده است. اگر شما سازندهی یک ساختمان را ندیده باشید تنها میتوانید بفهمید که سازندهای، این مصنوع را ساخته و از صفات مصنوع میتوانید پی به صفات صانع هم ببرید، هر قدر دقت و مهارت در آن مصنوع بیشتر بهکار رفته باشد، دلالت بر هنرمندی و کارآیی و مهارت صانع میکند، تا این حد شما میتوانید بگویید سازندهی ماهری بوده است، خیلی با سلیقه بوده است. اما اینکه چه کسیست؟ از این استدلالات او را نمیتوانید بشناسید، شخص او را درک نمیکنید، استدلالات عقلی میتواند به ما بگوید که جهان آفرینندهی حکیمی و آفرینندهی توانایی دارد. اما اینها یک مفاهیم کلیست، کسی هست که آفریننده و توانا و دانا و حکیم است. اما چه کسیست؟ این را دیگر استدلال عقلی به ما نمیگوید، اگر آن رابطهی درونی و قلبی بین ما و خدا نبود، خود خدا را ما نمیشناختیم، میدانستیم که عالم، خالقی دارد اما اینکه کیست؟نمیدانستیم. شناخت شخص خالق وقتی میسر است که یک نحو شهودی نسبت به او حاصل شده باشد و الّا یک معرفت کلی خواهد بود.
خدا با آنها رازگویی میکند
در نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه در مورد آیهی شریفه «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه ـ مردانى كه تجارت و داد و ستد آنان را از ياد خدا باز نمىدارد». (نور/37) میفرماید: «یاد خدا اهلی دارد که آنها یاد خدا را به جای لذایذ زندگی بر میگزینند».
حضرت امیرالمؤمنین عليهالسلام برای اهل ذکر و کسانیکه زندگیشان را با یاد خدا میگذرانند و با یاد او میزیند اوصافی را ذکر میفرماید از جمله میفرماید: «خدا در باطن و درونشان با آنها مناجات میکند، رازگویی میکند.» در این تعبیر دقت کنید بهجای اینکه بنده با خدا مناجات کند؛ خدا با آنها رازگویی میکند.
معرفت صفات خدا
مطلب دیگری را هم که لازم است بیشتر توضیح دهیم: این است که در این شهود علاوه بر اینکه اصل وجود خدا مورد معرفت قرار میگیرد، یعنی آدمی در مییابد که خدا هست، امور دیگری هم از این شهود برای انسان حاصل میشود که از جملهی آنها معرفت صفات خداست: یکی ربوبیت خدا، یعنی این شهود به گونهای بوده است که آدمی در مییابد که نه تنها آفرینندهای هست و میفهمد که او کیست بلکه درمییابد رب و صاحب اختیار و اداره کنندهی جهان هم اوست. تعبیری که در این آیه از چنین چیزی حکایت میکند، این است که میفرماید: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» و نمیفرماید «الست بخالقکم»، در این مکالمه خدا میفرماید آیا من پروردگار شما (گرچه پروردگار ترجمه دقیقی نیست) و رب شما نیستم همان کسی که هستی شما در اختیار من است، گویی اینگونه فرموده است که آیا هستی شما در اختیار من نیست؟ گفتند چرا. پس نه تنها خالقیت، بلکه ربوبیت هم اثبات میگردد و علاوه بر این، توحید هم اثبات میگردد که هیچکس دیگری هم غیر از او خالق و رب نیست. و این دقیقاً بهخاطر این رابطهی شهودی یعنی این معرفت حضوریست که انسان نسبت به خدا پیدا میکند.
دریافت فایل بروشور درس هفتم PDF |
دریافت فایل word درس هفتم | ||
صفحه نگار(پاورپوینت) درس هفتم | ||
مطلب تکمیلی درس هفتم word | ||
مطلب تکمیلی درس هفتم pdf | ||
تفسیر جوادی آملی آیه 12 سوره اعراف | ||
تفسیر حجت الاسلام قرائتی |
نظرات شما عزیزان: